غزلیات سعدیسعدی

غزل ۱۸۳

کدام چاره سگالم که با تو درگیرد

کجا روم که دل من دل از تو برگیرد

ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست

که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد

دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن

که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد

چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی

که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد

به خسته برگذری صحتش فرازآید

به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد

ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست

که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد

دو چشم مست تو شهری به غمزه‌ای ببرند

کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد

گر از جفای تو در کنج خانه بنشینم

خیالت از در و بامم به عنف درگیرد

مکن که روز جمالت سر آید ار سعدی

شبی به دست دعا دامن سحر گیرد

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا