غزلیات سعدیسعدی

غزل ۱۷۷

هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد

صد کاروان عالم اسرار بگذرد

مست شراب و خواب و جوانی و شاهدی

هر لحظه پیش مردم هشیار بگذرد

هر گه که بگذرد بکشد دوستان خویش

وین دوست منتظر که دگربار بگذرد

گفتم به گوشه‌ای بنشینم چو عاقلان

دیوانه‌ام کند چو پری وار بگذرد

گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش

دردیست در دلم که ز دیوار بگذرد

بازار حسن جمله خوبان شکسته‌ای

ره نیست کز تو هیچ خریدار بگذرد

غایب مشو که عمر گران مایه ضایعست

الا دمی که در نظر یار بگذرد

آسایشست رنج کشیدن به بوی آنک

روزی طبیب بر سر بیمار بگذرد

ترسم که مست و عاشق و بی‌دل شود چو ما

گر محتسب به خانه خمار بگذرد

سعدی به خویشتن نتوان رفت سوی دوست

کان جا طریق نیست که اغیار بگذرد

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا