غزلیات سعدیسعدی

غزل ۱۴۲

ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت

زیبا نتواند دید الا نظر پاکت

گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم

باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت

دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد

هم در تو گریزندم دست من و فتراکت

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت

وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت

بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت

مه روی بپوشاند خورشید خجل ماند

گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت

گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت

ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت

خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت

جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت

چندان که جفا خواهی می‌کن که نمی‌گردد

غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا