غزلیات سعدیسعدی

غزل ۱۳۶

ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت

گوی از همه خوبان بربودی به لطافت

ای صورت دیبای خطایی به نکویی

وی قطره باران بهاری به نظافت

هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی

سلطان خیالت بنشاندی به خلافت

ای سرو خرامان گذری از در رحمت

وی ماه درافشان نظری از ره رافت

گویند برو تا برود صحبتت از دل

ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت

ای عقل نگفتم که تو در عشق نگنجی

در دولت خاقان نتوان کرد خلافت

با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت

با روی تو نیکو نبود مه به اضافت

آن را که دلارام دهد وعده کشتن

باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت

صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود

باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت

شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان

درویش نباید که برنجد به ظرافت

سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده

دریا در و مرجان بود و هول و مخافت

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا