غزلیات سعدیسعدی

غزل ۱۲۹

خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست

در بهشتست که همخوابه حورالعینیست

دولت آنست که امکان فراغت باشد

تکیه بر بالش بی دوست نه بس تمکینیست

همه عالم صنم چین به حکایت گویند

صنم ماست که در هر خم زلفش چینیست

روی اگر باز کند حلقه سیمین در گوش

همه گویند که این ماهی و آن پروینیست

گر منش دوست ندارم همه کس دارد دوست

تا چه ویسیست که در هر طرفش رامینیست

سر مویی نظر آخر به کرم با ما کن

ای که در هر بن موییت دل مسکینیست

جز به دیدار توام دیده نمی‌باشد باز

گویی از مهر تو با هر که جهانم کینیست

هر که ماه ختن و سرو روانت گوید

او هنوز از قد و بالای تو صورت بینیست

بنده خویشتنم خوان که به شاهی برسم

مگسی را که تو پرواز دهی شاهینیست

نام سعدی همه جا رفت به شاهدبازی

وین نه عیبست که در ملت ما تحسینیست

کافر و کفر و مسلمان و نماز و من و عشق

هر کسی را که تو بینی به سر خود دینیست

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا