سعدی
-
قطعه شمارهٔ ۱۴
شبی خواهم که پنهانت بگویم نهان از آشنایان و غریبان چنان در خود کشم چوگان زلفت کزو غافل بود گوی…
بیشتر بخوانید » -
قطعه شمارهٔ ۷ – سعدی از معشوق به ممدوح نمیپردازد
سخن عشق حرامست بر آن بیهده گوی که چو ده بیت غزل گفت مدیح آغازد حبذا همت سعدی و سخن…
بیشتر بخوانید » -
قطعه شمارهٔ ۸
من بگویم ندیدهام دهنی کز دهان تو تنگتر باشد تنگتر زین دهان فراخ ولیک نه همه تنگها شکر باشد
بیشتر بخوانید » -
قطعه شمارهٔ ۹
کوه عنبر نشسته بر زنخش راست گویی بهیست مشکآلود گر به چنگال صوفیان افتد ندهندش مگر به شفتالود
بیشتر بخوانید » -
قطعه شمارهٔ ۱۰
تو آن نهای که به جور از تو روی برپیچند گناه تست و من استادهام به استغفار مرا غبار تو…
بیشتر بخوانید » -
قطعه شمارهٔ ۴ – پیداست که آخرالزمان است!
آشفتن چشمهای مستت دود دل یار مهربانست وین طرفه که درد چشم او را خونابه ز چشم ما روانست دو…
بیشتر بخوانید » -
قطعه شمارهٔ ۵
خوب را گو پلاس در بر کن که همان لعبت نگارینست زشت را گو هزار حله بپوش که همان مردهشوی…
بیشتر بخوانید » -
قطعه شمارهٔ ۶
در قطرهٔ باران بهاری چه توان گفت؟ در نافهٔ آهوی تتاری چه توان گفت؟ گر در همه چیزی صفت و…
بیشتر بخوانید » -
فی مدح صاحب دیوان
ما هذه الدنیا بدار مخلد طوبی المدخر النعیم الی غد کالصاحب الصدر الکبیر العالم ال … متعفف البر الاجل الامجد…
بیشتر بخوانید » -
قطعه شمارهٔ ۱
متی حللت به شیراز یا نسیم الصبح خذالکتاب و بلغ سلامی الاحباب اگر چه صبر من از روی دوست ممکن…
بیشتر بخوانید »