باب پنجم در عشق و جوانیسعدی
حکایت شمارهٔ ۱۱
یکی را پرسیدند از مستعربان بغداد ما تَقولُ فی المُرْدِ گفت لا خَیرَ فیهِمْ مادامَ اَحَدُ هُمْ لطیفاً یَتَخاشَنُ فاذا خَشُنَ یَتَلاطَفُ یعنی چندان که خوب و لطیف و نازک اندام است درشتی کند و سختی چون سخت و درشت چنان که به کاری نیاید تلطف کند و درشتی نماند.
امرد آنگه که خوب و شیرین است
تلخ گفتار و تند خوى بود
چون به ریش آمد و به لعنت شد
مردم آمیز و مهر جوی بود