باب چهارم در تواضعسعدی

حکایت

به خشم از ملک بنده‌ای سربتافت

بفرمود جستن کسش در نیافت

چو بازآمد از راه خشم و ستیز

به شمشیر زن گفت خونش بریز

به خون تشنه جلاد نامهربان

برون کرد دشنه چو تشنه زبان

شنیدم که گفت از دل تنگ ریش

خدایا بحل کردمش خون خویش

که پیوسته در نعمت و ناز و نام

در اقبال او بوده‌ام دوستکام

مبادا که فردا به خون منش

بگیرند و خرم شود دشمنش

ملک را چو گفت وی آمد به گوش

دگر دیگ خشمش نیاورد جوش

بسی بر سرش داد و بر دیده بوس

خداوند رایت شد و طبل و کوس

به رفق از چنان سهمگن جایگاه

رسانید دهرش بدان پایگاه

غرض زین حدیث آن که گفتار نرم

چو آب است بر آتش مرد گرم

تواضع کن ای دوست با خصم تند

که نرمی کند تیغ برنده کند

نبینی که در معرض تیغ و تیر

بپوشند خفتان صد تو حریر

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا