باب سوم در عشق و مستی و شورسعدی

گفتار اندر سماع اهل دل و تقریر حق و باطل آن

اگر مرد عشقی کم خویش گیر

وگرنه ره عافیت پیش گیر

مترس از محبت که خاکت کند

که باقی شوی گر هلاکت کند

نروید نبات از حبوب درست

مگر حال بروی بگردد نخست

تو را با حق آن آشنایی دهد

که از دست خویشت رهایی دهد

که تا با خودی در خودت راه نیست

وز این نکته جز بی خود آگاه نیست

نه مطرب که آواز پای ستور

سماع است اگر عشق داری و شور

مگس پیش شوریده دل پر نزد

که او چون مگس دست بر سر نزد

نه بم داند آشفته سامان نه زیر

به آواز مرغی بنالد فقیر

سراینده خود می‌نگردد خموش

ولیکن نه هر وقت بازست گوش

چو شوریدگان می پرستی کنند

بر آواز دولاب مستی کنند

به چرخ اندر آیند دولاب وار

چو دولاب بر خود بگریند زار

به تسلیم سر در گریبان برند

چو طاقت نماند گریبان درند

مکن عیب درویش مدهوش مست

که غرق است از آن می‌زند پا و دست

نگویم سماع ای برادر که چیست

مگر مستمع را بدانم که کیست

گر از برج معنی پرد طیر او

فرشته فرو ماند از سیر او

وگر مرد لهوست و بازی و لاغ

قوی تر شود دیوش اندر دماغ

چه مرد سماع است شهوت پرست؟

به آواز خوش خفته خیزد، نه مست

پریشان شود گل به باد سحر

نه هیزم که نشکافدش جز تبر

جهان پر سماع است و مستی و شور

ولیکن چه بیند در آیینه کور؟

نبینی شتر بر نوای عرب

که چونش به رقص اندر آرد طرب؟

شتر را چو شور طرب در سرست

اگر آدمی را نباشد خرست

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا