باب دوم در احسان
-
حکایت
شنیدم که مردی غم خانه خورد که زنبور بر سقف او لانه کرد زنش گفت از اینان چه خواهی؟ مکن…
بیشتر بخوانید » -
حکایت پدر بخیل و پسر لاابالی
یکی زهرهٔ خرج کردن نداشت زرش بود و یارای خوردن نداشت نه خوردی، که خاطر بر آسایدش نه دادی، که…
بیشتر بخوانید » -
حکایت در معنی ثمرات نکوکاری در آخرت
کسی دید صحرای محشر به خواب مس تفته روی زمین ز آفتاب همی برفلک شد ز مردم خروش دماغ از…
بیشتر بخوانید » -
حکایت
جوانی به دانگی کرم کرده بود تمنای پیری بر آورده بود به جرمی گرفت آسمان ناگهش فرستاد سلطان به کشتنگهش…
بیشتر بخوانید » -
حکایت
یکی را خری در گل افتاده بود ز سوداش خون در دل افتاده بود بیابان و باران و سرما و…
بیشتر بخوانید » -
حکایت حاتم طائی
ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد طلب ده درم سنگ فانید کرد ز راوی چنان یاد دارم خبر که پیشش فرستاد…
بیشتر بخوانید » -
حکایت دختر حاتم در روزگار پیغمبر(ص)
شنیدم که طی در زمان رسول نکردند منشور ایمان قبول فرستاد لشکر بشیر نذیر گرفتند از ایشان گروهی اسیر بفرمود…
بیشتر بخوانید » -
حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزاد مردی
ندانم که گفت این حکایت به من که بودهست فرماندهی در یمن ز نام آوران گوی دولت ربود که در…
بیشتر بخوانید » -
حکایت حاتم طائی و صفت جوانمردی او
شنیدم در ایام حاتم که بود به خیل اندرش بادپایی چو دود صبا سرعتی، رعد بانگ ادهمی که بر برق…
بیشتر بخوانید » -
حکایت
شنیدم که مردی است پاکیزه بوم شناسا و رهرو در اقصای روم من و چند سالوک صحرا نورد برفتیم قاصد…
بیشتر بخوانید »