باب دوم در احسان
-
حکایت درویش با روباه
یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای که چون زندگانی به سر میبرد؟…
بیشتر بخوانید » -
حکایت در معنی صید کردن دلها به احسان
به ره در یکی پیشم آمد جوان بتگ در پیش گوسفندی دوان بدو گفتم این ریسمان است و بند که…
بیشتر بخوانید » -
گفتار اندر ثمره جوانمردی
ببخش ای پسر کآدمی زاده صید به احسان توان کرد و، وحشی به قید عدو را به الطاف گردن ببند…
بیشتر بخوانید » -
حکایت
یکی سیرت نیکمردان شنو اگر نیکبختی و مردانه رو که شبلی ز حانوت گندم فروش به ده برد انبان گندم…
بیشتر بخوانید » -
حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت
بنالید درویشی از ضعف حال بر تندرویی خداوند مال نه دینار دادش سیه دل نه دانگ بر او زد به…
بیشتر بخوانید » -
گفتار اندر گردش روزگار
تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت که فردا نگیرد خدا بر تو سخت گر از پا درآید، نماند اسیر…
بیشتر بخوانید » -
حکایت کرم مردان صاحبدل
یکی را کرم بود و قوت نبود کفافش بقدر مروت نبود که سفله خداوند هستی مباد جوانمرد را تنگدستی مباد…
بیشتر بخوانید » -
حکایت
شنیدم که پیری به راه حجاز به هر خطوه کردی دو رکعت نماز چنان گرم رو در طریق خدای که…
بیشتر بخوانید » -
حکایت عابد با شوخ دیده
زبان دانی آمد به صاحبدلی که محکم فروماندهام در گلی یکی سفله را ده درم بر من است که دانگی…
بیشتر بخوانید » -
حکایت
بزارید وقتی زنی پیش شوی که دیگر مخر نان ز بقال کوی به بازار گندم فروشان گرای که این جو…
بیشتر بخوانید »