غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۹۸

ای از نظرت مست شده اسم و مسما

ای یوسف جان گشته ز لب‌های شکرخا

ما را چه از آن قصه که گاو آمد و خر رفت

هین وقت لطیفست از آن عربده بازآ

ای شاه تو شاهی کن و آراسته کن بزم

ای جان ولی نعمت هر وامق و عذرا

هم دایه جان‌هایی و هم جوی می و شیر

هم جنت فردوسی و هم سدره خضرا

جز این بنگوییم وگر نیز بگوییم

گویید خسیسان که محالست و علالا

خواهی که بگویم بده آن جام صبوحی

تا چرخ به رقص آید و صد زهره زهرا

هر جا ترشی باشد اندر غم دنیی

می‌غرد و می‌برد از آن جای دل ما

برخیز بخیلانه در خانه فروبند

کان جا که تویی خانه شود گلشن و صحرا

این مه ز کجا آمد وین روی چه رویست

این نور خداییست تبارک و تعالی

هم قادر و هم قاهر و هم اول و آخر

اول غم و سودا و به آخر ید بیضا

هر دل که نلرزیدت و هر چشم که نگریست

یا رب خبرش ده تو از این عیش و تماشا

تا شید برآرد وی و آید به سر کوی

فریاد برآرد که تمنیت تمنا

نگذاردش آن عشق که سر نیز بخارد

شاباش زهی سلسله و جذب و تقاضا

در شهر چو من گول مگر عشق ندیدست

هر لحظه مرا گیرد این عشق ز بالا

هر داد و گرفتی که ز بالاست لطیفست

گر حاذق جدست وگر عشوه تیبا

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا