غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۹۲

زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا

زهی قدر و زهی بدر تبارک و تعالی

زهی فر زهی نور زهی شر زهی شور

زهی گوهر منثور زهی پشت و تولا

زهی ملک زهی مال زهی قال زهی حال

زهی پر و زهی بال بر افلاک تجلی

چو جان سلسله‌ها را بدرد به حرونی

چه ذاالنون چه مجنون چه لیلی و چه لیلا

علم‌های الهی ز پس کوه برآمد

چه سلطان و چه خاقان چه والی و چه والا

چه پیش آمد جان را که پس انداخت جهان را

بزن گردن آن را که بگوید که تسلا

چو بی‌واسطه جبار بپرورد جهان را

چه ناقوس چه ناموس چه اهلا و چه سهلا

گر اجزای زمینی وگر روح امینی

چو آن حال ببینی بگو جل جلالا

گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد

دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا

فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش

تویی باده مدهوش یکی لحظه بپالا

تو کرباسی و قصار تو انگوری و عصار

بپالا و بیفشار ولی دست میالا

خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش

مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا