غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۸۷۴

امروز مرده بین که چه سان زنده می‌شود

آزاد سرو بین که چه سان بنده می‌شود

پوسیده استخوان و کفن‌های مرده بین

کز روح و علم و عشق چه آکنده می‌شود

آن حلق و آن دهان که دریدست در لحد

چون عندلیب مست چه گوینده می‌شود

آن جان به شیشه‌ای که ز سوزن همی‌گریخت

جان را به تیغ عشق فروشنده می‌شود

بسیار دیده‌ای که بجوشد ز سنگ آب

از شهد شیر بین که چه جوشنده می‌شود

امروز کعبه بین که روان شد به سوی حاج

کز وی هزار قافله فرخنده می‌شود

امروز غوره بین که شکر بست از نشاط

امروز شوره بین که چه روینده می‌شود

می‌خند ای زمین که بزادی خلیفه‌ای

کز وی کلوخ و سنگ تو جنبنده می شود

غم مرد و گریه رفت بقای من و تو باد

هر جا که گریه ایست کنون خنده می‌شود

آن گلشنی شکفت که از فر بوی او

بی داس و تیش خار تو برکنده می‌شود

پاینده گشت خضر که آب حیات دید

پاینده گشت و دید که پاینده می‌شود

پاینده عمر باد روان لطیف ما

جان را بقاست تن چو قبا ژنده می‌شود

خاموش و خوش بخسپ در این خرمن شکر

زیرا شکر به گفت پراکنده می‌شود

من خامشم ولیک ز هیهای طوطیان

هم نیشکر ز لطف خروشنده می‌شود

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا