غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۷۵۰

شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد

ساده دل مردی که دل بر وعده مستان نهاد

چون حدیث بی‌دلان بشنید جان خوشدلم

جان بداد و این سخن را در میان جان نهاد

برج برج و خانه خانه جویم آن خورشید را

کو کلید خانه از همسایگان پنهان نهاد

مشک گفتم زلف او را زین سخن بشکست زلف

هندوی زلفش شکسته رو به ترکستان نهاد

من نیم سلطان ولیکن خاک پای او شدم

خاک پای خویشتن را او لقب سلطان نهاد

همچو گربه عطسه شیری بدم از ابتدا

بس شدم زیر و زبر کو گربه در انبان نهاد

گفت ار تو زاده شیری نه‌ای گربه برآ

بردر انبان شیر در انبان درون نتوان نهاد

من چو انبان بردریدم گفت آن انبان مرا

چون تویی را هر که گربه دید او بهتان نهاد

شمس تبریزیست تابان از ورای هفت چرخ

لاجرم تاب نوآیین بر چهارارکان نهاد

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا