غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۷۳

آمد بت میخانه تا خانه برد ما را

بنمود بهار نو تا تازه کند ما را

بگشاد نشان خود بربست میان خود

پر کرد کمان خود تا راه زند ما را

صد نکته دراندازد صد دام و دغل سازد

صد نرد عجب بازد تا خوش بخورد ما را

رو سایه سروش شو پیش و پس او می‌دو

گر چه چو درخت نو از بن بکند ما را

گر هست دلش خارا مگریز و مرو یارا

کاول بکشد ما را و آخر بکشد ما را

چون ناز کند جانان اندر دل ما پنهان

بر جمله سلطانان صد ناز رسد ما را

بازآمد و بازآمد آن عمر دراز آمد

آن خوبی و ناز آمد تا داغ نهد ما را

آن جان و جهان آمد وان گنج نهان آمد

وان فخر شهان آمد تا پرده درد ما را

می‌آید و می‌آید آن کس که همی‌باید

وز آمدنش شاید گر دل بجهد ما را

شمس الحق تبریزی در برج حمل آمد

تا بر شجر فطرت خوش خوش بپزد ما را

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا