غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۷۰۴

آن جا که چو تو نگار باشد

سالوس و حفاظ عار باشد

سالوس و حیل کنار گیرد

چون رحمت بی‌کنار باشد

بوسی به دغا ربودم از تو

ای دوست دغا سه بار باشد

امروز وفا کن آن سوم را

امروز یکی هزار باشد

من جوی و تو آب و بوسه آب

هم بر لب جویبار باشد

از بوسه آب بر لب جوی

اشکوفه و سبزه زار باشد

از سبزه چه کم شود که سبزه

در دیده خیره خار باشد

موسی ز عصا چرا گریزد

گر بر فرعون مار باشد

بر فرعونان که نیل خون گشت

بر مؤمن خوشگوار باشد

هرگز نرمد خلیل ز آتش

گر بر نمرود نار باشد

یعقوب کجا رمد ز یوسف

گر بر پسرانش بار باشد

آن باد بهار جان باغست

بر شوره اگر غبار باشد

زان باغ درخت برگ یابد

اشکوفه بر او سوار باشد

احمد چو تو راست پس ز بوجهل

عشقا سزدت که عار باشد

این را بر دست و آن بدین مات

کار دنیا قمار باشد

آن کس که ز بخت خود گریزد

بگریخته شرمسار باشد

هین دام منه به صید خرگوش

تا شیر تو را شکار باشد

ای دل ز عبیر عشق کم گوی

خود بو برد آن که یار باشد

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا