غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۵۳۹

مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کند

آن کو دلش را برده‌ای جان هم غلامت می‌کند

ای نیست کرده هست را بشنو سلام مست را

مستی که هر دو دست را پابند دامت می‌کند

ای آسمان عاشقان ای جان جان عاشقان

حسنت میان عاشقان نک دوستکامت می‌کند

ای چاشنی هر لبی ای قبله هر مذهبی

مه پاسبانی هر شبی بر گرد بامت می‌کند

آن کو ز خاک ابدان کند مر دود را کیوان کند

ای خاک تن وی دود دل بنگر کدامت می‌کند

یک لحظه‌ات پر می‌دهد یک لحظه لنگر می‌دهد

یک لحظه صحبت می‌کند یک لحظه شامت می‌کند

یک لحظه می‌لرزاندت یک لحظه می‌خنداندت

یک لحظه مستت می‌کند یک لحظه جامت می‌کند

چون مهره‌ای در دست او گه باده و گه مست او

این مهره‌ات را بشکند والله تمامت می‌کند

گه آن بود گه این بود پایان تو تمکین بود

لیکن بدین تلوین‌ها مقبول و رامت می‌کند

تو نوح بودی مدتی بودت قدم در شدتی

ماننده کشتی کنون بی‌پا و گامت می‌کند

خامش کن و حیران نشین حیران حیرت آفرین

پخته سخن مردی ولی گفتار خامت می‌کند

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا