غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۵۰۸

شیر خدا بند گسستن گرفت

ساقی جان شیشه شکستن گرفت

دزد دلم گشت گرفتار یار

دزد مرا دست ببستن گرفت

دوش چه شب بود که در نیم شب

برق ز رخسار تو جستن گرفت

عشق تو آورد شراب و کباب

عقل به یک گوشه نشستن گرفت

ساغر می قهقهه آغاز کرد

خابیه خونابه گرستن گرفت

در دل خم باده چو انداخت تیر

بال و پر غصه گسستن گرفت

پیر خرد دید که سرده توی

دست ز مستان تو شستن گرفت

طفل دلم را به کرم شیر ده

چون سر پستان تو جستن گرفت

جان من از شیر تو شد شیرگیر

وز سگی نفس برستن گرفت

ساقی باقی چو به جان باده داد

عمر ابد یافت و بزستن گرفت

بیش مگو راز که دلبر به خشم

جانب من کژ نگرستن گرفت

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا