غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۸۴

عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست

عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست

سینه‌های روشنان بس غیب‌ها دانند لیک

سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست

بس زبان حکمت اندر شوق سرش گوش شد

زانک مر اسرار او را ترجمانی دیگرست

یک زمین نقره بین از لطف او در عین جان

تا بدانی کان مهم را آسمانی دیگرست

عقل و عشق و معرفت شد نردبان بام حق

لیک حق را در حقیقت نردبانی دیگرست

شب روان از شاه عقل و پاسبان آن سو شوند

لیک آن جان را از آن سو پاسبانی دیگرست

دلبران راه معنی با دلی عاجز بدند

وحیشان آمد که دل را دلستانی دیگرست

ای زبان‌ها برگشاده بر دل بربوده‌ای

لب فروبندید کو را همزبانی دیگرست

شمس تبریزی چو جمع و شمع‌ها پروانه‌اش

زانک اندر عین دل او را عیانی دیگرست

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا