غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۵۸

نگار خوب شکربار چونست

چراغ دیده و دیدار چونست

عجب آن غمزه غماز چونست

عجب آن طره طرار چونست

عجب آن شهره بازار خوبی

عجب آن رونق گلزار چونست

دلم از مهر در ماتم نشسته‌ست

عجب در مهر دل دلدار چونست

ز لطف خویش یارم خواند آن یار

عجب آن یار بی این یار چونست

به ظاهر بندگان را می‌نوازد

عجب با بنده در اسرار چونست

چو اول دیدمش جانیم بخشید

بدانستم که در ایثار چونست

اگر دوباره کردی آن کرم را

یقین گشتی که در تکرار چونست

عجب آن شعر اطلس پوش جعدش

بگرد اطلس رخسار چونست

طبیب عاشقان را بازپرسید

که تا آن نرگس بیمار چونست

عجب آن نافه تاتار چونست

عجب آن طره بلغار چونست

عجب بر دایره خط محقق

که بشکسته‌ست صد پرگار چونست

من زارم اسیر ناله زیر

نپرسد روزکی کان زار چونست

دلم دزد نظر او دزد این دزد

عجب آن دزد دزدافشار چونست

تو را ای دوست چون من یار غارم

سری در غار کن کاین غار چونست

که تا بینم تو را جان برفشانم

نمایم خلق را نظار چونست

نهایت نیست گفتم را ولیکن

نمودم شکل آن گفتار چونست

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا