غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۲۰۴

یا ملک المبعث والمحشر

لیس سوی صدرک من مصدر

سر نبری ای سر، اگر سر بری

آن ز خری دان که تو سر واخری

مقله عینی لک یا ناظری

نظره قلبی لک یا منظری

همچو پری، باش ز خلقان نهان

بر نپری تا نشنوی چون پری

غاب فؤادی لم غیبته

بعد حضوری لک، یا محضری

بر سر خشکی چو ثقیلان مران

برتر از آنی که روی برتری

منزلناالعرش و ما فوقه

عمرک یا نفس قمی، سافری

جمله چو دردند به پایان خم

سرور از آنی تو، که تو سروری

قلت الا بدلنا سلما

اسلمک الصبر قفی واصبری

چند پس پرده و از در برون

بر در این پرده، اگر بر دری

قالت هل صبری الا به

هل عقدالبیع بلا مشتری

می مفروش از جهت حرص زر

جوهر می خود بنماید زری

اذ حضرالراح فما فاتنا

افتح عینیک به وابصری

می بفروشی، چه خری؟! جز که غم

دین بفروشی چه بری؟! کافری

قر به‌العین کلی واشربی

قد قرب‌امنزل فاستبشری

وصلت فانی ننماید بقا

زن نشود حامله از سعتری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا