غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۱۹۵

درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی

بد نام عشق جان شو، اینست نیکنامی

پرذوق، چون صراحی بنشین، اگر نشینی

کن کالقدح مذیقا للقوم فی‌القیام

عقل تو پای‌بندی، عشق تو سربلندی

العقل فی‌الملام والعشق فی‌المدام

الدیک فی صیاح، واللیل فی انهزام

والصبح قد تبدی فی مهجهالضلام

معشوق غیر ما، نی، جز که خون ما، نی

هم جان کند رئیسی، هم جان کند غلامی

دل را کباب کردی، خون را شراب کردی

یا من فداک روحی یا سیدالانام

ز اندیشه شو پیاده، تا بر خوری ز باده

من راوق قدیم، مستکمل‌القوام

مستفعلن فعولن، آتش مکن مجوشان

زیرا کمال آمد، دیگر نماند خامی

می‌گو تو هرچه خواهی، فرمان‌روا و شاهی

سلمت یا عزیزی، یا صاحب‌السلام

باده چو با خیزان، چون پشه غم‌گریزان

لا تعذلوا السکارا افدیکم کرامی

تبریز شاد بادا، ز اشرق شمس دینم

فالشمس حیث تجری للمشرقین حامی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا