غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۱۹۱

کالی تیشی آینوسؤای افندی چلبی

نیمشب بر بام مایی، تا کرا می‌طلبی

گه سیه‌پوش و عصایی، که منم کالویروس

گه عمامه و نیزه در کف که غریبم عربی

چون عرب گردی، بگویی «فاعلاتن فلاعات

ابصرالدنیا جمیعا فی قمیصی تختبی

علت اولی نمودی خویش را با فلسفی

چه زیان دارد ترا؟! تو یاربی و یاربی

گر چنینی، گر چنانی، جان مایی جان جان

هر زبان خواهی بفرما، خسروا، شیرین لبی

ارتمی اغاپسودی کایکا پراترا

نور حقی یا تو حقی، یا فرشته یا نبی

با نه اینی و نه آنی، صورت عشقی و بس

با کدامین لشکری و در کدامین موکبی؟

چون غم دل می‌خورم، یا رحم بر دل می‌برم

کای دل مسکین، چرا اندر چنین تاب و تبی؟!

دل همی گوید « برو من از کجا، تو از کجا!

من دلم تو قالبی رو، رو، همی کن قالبی

پوستها را رنگها و مغزها را ذوقها

پوستها با مغزها خود کی کند هم مذهبی؟! »

کالی میراسس نزیتن بوستن کالاستن

شب شما را روز گشت و نیست شبها را شبی

من خمش کردم، فسونم، بی‌زبان تعلیم ده

ای ز تو لرزان و ترسان مشرقی و مغربی

شمس تبریزی، برآ چون آفتاب از شرق جان

تا گشایند از میان زنار کفر و معجبی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا