غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۱۴۵

آوخ آوخ چو من وفاداری

در تمنای چون تو خون خواری

آوخ آوخ طبیب خون ریزی

بر سر زار زار بیماری

آن جفاها که کرده‌ای با من

نکند هیچ یار با یاری

گفتمش قصد خون من داری

بی خطا و گناه گفت آری

عشق جز بی‌گناه می‌نکشد

نکشد عشق او گنه کاری

هر زمان گلشنی همی‌سوزم

تو چه باشی به پیش من خاری

بشکستم هزار چنگ طرب

تو چه باشی به چنگ من تاری

شهرها از سپاه من ویران

تو چه باشی شکسته دیواری

گفتمش از کمینه بازی تو

جان نبرده‌ست هیچ عیاری

ای ز هر تار موی طره تو

سرنگون سار بسته طراری

گر ببازم وگر نه زین شه رخ

ماتم و مات مات من باری

آن که نخرید و آن که او بخرید

شد پشیمان غریب بازاری

و آن که بخرید گوید آن همه را

کاش من بودمی خریداری

و آن که نخرید دست می‌خاید

ناامید و فتاده و خواری

فرع بگرفته اصل افکنده

جان بداده گرفته مرداری

پا بریده به عشق نعلینی

سر بداده به عشق دستاری

با چنین مشتری کند صرفه

از چنین باده مانده هشیاری

خر علف زار تن گزید و بماند

خر مردار در علف زاری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا