غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۰۸۷

اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری

تو خار را همه گل بین چو بهر گل زاری

نمی‌شناسی باشد که خار گل باشد

اگر چه می خلدت عاقبت کند یاری

درون خار گلست و برون خار گلست

به احتیاط نگر تا سر کی می‌خاری

چه احتیاط مرا عقل و احتیاط نماند

تو احتیاط کن آخر که مرد هشیاری

غلط تو هم نتوانی نگاه داشت مرا

عجب ز شمع تو پروانه را نگه داری

خوشست تلخی دارو و سیلی استاد

غنیمتست ز یار وفا جفاکاری

به دست دلبر اگر عاشقی زبون باشد

ز عشق و عقل ویست آن نه از سبکساری

به غیر ناز و جفا هر چه می‌کند معشوق

مباش ایمن کان فتنه است و طراری

زبون و دستخوش و عشوه می خوریم ای عشق

اگر دروغ فروشی و گر محال آری

دروغ و عشوه و صدق و محال او حالست

ولیک غیر نبیند به چشم اغیاری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا