غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۰۷۷

ایا مربی جان از صداع جان چونی

ایا ببرده دل از جمله دلبران چونی

ز زحمت شب ما و ز ناله‌های صبوح

که می‌رسد به تو ای ماه مهربان چونی

ایا کسی که نخفت و نخفت چشم خوشت

ز لکلک جرس و بانگ پاسبان چونی

ایا غریب فلک تو بر این زمین حیفی

ایا جهان ملاحت در این جهان چونی

ز آفتاب کی پرسد که چون همی‌گردی

به گلستان که بگوید که گلستان چونی

ز روی زرد بپرسند درد دل چونست

ولی کسی بنپرسد که ارغوان چونی

چو روی زشت به آیینه گفت چونی تو

بگفت من چو چراغم تو قلتبان چونی

جواب گفت که من بازگونه می‌پرسم

مثال کشت که گوید به آسمان چونی

دهان گشادم یعنی ببین که لب خشکم

که تا شراب تو گوید که ای دهان چونی

ز گفت چون تو جویی روان شود در حال

میان جان و روانم که ای روان چونی

بگو تو باقی این را که از خمار لبت

سرم گران شد پرسش که سرگران چونی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا