غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۰۵

آواز داد اختر بس روشنست امشب

گفتم ستارگان را مه با منست امشب

بررو به بام بالا از بهر الصلا را

گل چیدنست امشب می خوردنست امشب

تا روز دلبر ما اندر برست چون دل

دستش به مهر ما را در گردنست امشب

تا روز زنگیان را با روم دار و گیرست

تا روز چنگیان را تنتن تنست امشب

تا روز ساغر می در گردش است و بخشش

تا روز گل به خلوت با سوسنست امشب

امشب شراب وصلت بر خاص و عام ریزم

شادی آنک ماهت بر روزنست امشب

داوودوار ما را آهن چو موم گردد

کهن رباست دلبر دل آهنست امشب

بگشای دست دل را تا پای عشق کوبد

کان زار ترس دیده در مأمنست امشب

بر روی چون زر من ای بخت بوسه می‌ده

کاین زر گازدیده در معدنست امشب

آن کو به مکر و دانش می‌بست راه ما را

پالان خر بر او نه کو کودنست امشب

شمشیر آبدارش پوسیده است و چوبین

وان نیزه درازش چون سوزنست امشب

خرگاه عنکبوتست آن قلعه حصینش

برگستوان و خودش چون روغنست امشب

خاموش کن که طامع الکن بود همیشه

با او چه بحث داری کو الکنست امشب

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا