غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۹۶

گر من ز دست بازی هر غم پژولمی

زیرک نبودمی و خردمند گولمی

گر آفتاب عشق نبودیم چون زحل

گه در صعود انده و گه در نزولمی

ور بوی مصر عشق قلاوز نیستی

چون اهل تیه حرص گرفتار غولمی

ور آفتاب جان‌ها خانه نشین بدی

دربند فتح باب و خروج و دخولمی

ور گلستان جان نبدی ممتحن نواز

من چون صبا ز باغ وفا کی رسولمی

عشق ار سماع باره و دف خواه نیستی

من همچو نای و چنگ غزل کی شخولمی

ساقیم گر ندادی داروی فربهی

همچون لب زجاج و قدح در نحولمی

گر سایه چمن نبدی و فروغ او

من چون درخت بخت خسان بی‌اصولمی

بر خاک من امانت حق گر نتافتی

من چون مزاج خاک ظلوم و جهولمی

از گور سوی جنت اگر راه نیستی

در گور تن چرا خوش و باعرض و طولمی

ور راه نیستی به یمین از سوی شمال

کی چون چمن حریف جنوب و شمولمی

گر گلشن کرم نبدی کی شکفتمی

ور لطف و فضل حق نبدی من فضولمی

بس کن ز آفتاب شنو مطلع قصص

آن مطلع ار نبودی من در افولمی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا