غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۸۹

رویش ندیده پس مکنیدم ملامتی

نادیده حکم کردن باشد غرامتی

پروانه چون نسوزد چون شمع او بود

چون خم نیاورم ز چنان سروقامتی

آن مه اگر برآید در روز رستخیز

برخیزد از میان قیامت قیامتی

زان رو که زهره نیست فلک را که دم زند

در خود همی‌بسوزد دارد علامتی

گر حسن حسن او است کجا عافیت کجا

با غمزه‌های آتش او کو سلامتی

هر دم دلم به عشق وی اندر حریصتر

هر دم ز عشق او دل من با سمتی

یا هجر لم تقل لی بالله ربنا

هذا الصدود منک علینا الی متی

می‌ترسم از فراق دراز تو سنگ دل

تا نشکند سبوی امیدم ز آفتی

ای آنک جبرئیل ز تو راه گم کند

با صبر تو ندارد این چرخ طاقتی

دل را ببرد عشق که تا سود دل کند

حاشا که او کند طمعی یا تجارتی

عشق آن توانگری است که از بس توانگری

داردهمی ز ریش فراغت فراغتی

از من مپرس این و ز عقل کمال پرس

کو راست در عیار گهرها مهارتی

او نیز خود چه گوید لیکن به قدر خویش

کو در قدم بود حدثی نوطهارتی

عقل از امید وصل چو مجنون روان شود

در عشق می‌رود به امید زیارتی

ور ز آنک درنیابد در ره کمال عشق

از پرتو شرارش یابد حرارتی

بادا ز نور عشق من و عقل کل را

زان شکر شگرف شفای مرارتی

تا طعم آن حلاوت بر عاشقان زند

وز عاشقان برآید مستانه حالتی

تبریز شمس دین که بصیرت از او بود

چون بر دلم رسید سپاهش به غارتی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا