غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۷۶

شد جادوی حرام و حق از جادوی بری

بر تو حرام نیست که محبوب ساحری

می‌بند و می‌گشا که همین است جادوی

می‌بخش و می‌ربا که همین است داوری

دریا بدیده‌ایم که در وی گهر بود

دریا درون گوهر کی کرد باوری

سحر حلال آمد بگشاد پر و بال

افسانه گشت بابل و دستان سامری

همیان زر نهاده و معیوب می‌خرد

ای عاشقان کی دید که شد ماه مشتری

امروز می‌گزید ز بازار اسپ او

اسپان پشت ریش و یدک‌های لاغری

گفتم که اسب مرده چنین راه کی برد

گفتا که راه ما نتوان شد به لمتری

کشتی شکسته باید در آبگیر خضر

کشتی چو نشکنی تو نه کشتی که لنگری

دنیا چو قنطره‌ست گذر کن چو پا شکست

با پای ناشکسته از این پول نگذری

زیرا رجوع ضد قدوم است و عکس او است

فرمان ارجعی را منیوش سرسری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا