غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۱۵

خوش بود گر کاهلی یک سو نهی

وز همه یاران تو زوتر برجهی

هست سرتیزی شعار شیر نر

هست دم داری در این ره روبهی

برفروز آتش زنه در دست توست

یوسفت با توست اگر خود در چهی

گر غروب آمد به گور اندرشدی

باز طالع شو ز مشرق چون مهی

گرم شد آن یخ ز جنبش بس گداخت

پس بجنب ای قد تو سرو سهی

برجهان تو اسب را ترکانه زود

که به گوش توست خوب خرگهی

سارعوا فرمود پس مردانه رو

گفت شاهنشاه جان نبود تهی

همچو زهره ناله کن هر صبحگاه

وآنگه از خورشید بین شاهنشهی

بدر هر شب در روش لاغرتر است

بعد کاهش یافت آن مه فربهی

وقت دوری شاه پروردت به لطف

تا چه‌ها بخشد چو باشی درگهی

بس کن آخر توبه کردی از مقال

در خموشی‌هاست دخل آگهی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا