غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۰۴

عاقبت از عاشقان بگریختی

وز مصاف ای پهلوان بگریختی

سوی شیران حمله بردی همچو شیر

همچو روبه از میان بگریختی

قصد بام آسمان می‌داشتی

از میان نردبان بگریختی

تو چگونه دارویی هر درد را

کز صداع این و آن بگریختی

پس روی انبیا چون می‌کنی

چون ز تهدید خسان بگریختی

مرده رنگی و نداری زندگی

مرده باشی چون ز جان بگریختی

دستمزد شادمانی صبر توست

رو که وقت امتحان بگریختی

صبر می‌کن در حصار غم کنون

چون ز بانگ پاسبان بگریختی

کی ببینی چشم تیرانداز را

چون ز تیر خرکمان بگریختی

زخم تیغ و تیر چون خواهی کشید

چون تو از زخم زبان بگریختی

رو خمش کن بی‌نشانی خامشی است

پس چرا سوی نشان بگریختی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا