غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۸۸۸

به شکرخنده اگر می‌ببرد جان ز کسی

می‌دهد جان خوشی پرطربی پرهوسی

گه سحر حمله برد بر همه چون خورشیدی

گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی

گه یکی تنگ شکربار کند بهر نثار

گه شود طوطی جان گر بچشد زان مگسی

گه مدرس شود و درس کند بر سر صدر

تا شود کن فیکون صدر جهان مرتبسی

گه دمد یک نفسی عیسی مریم سازد

تا گواه نفسش باشد عیسی نفسی

گه خسی را بکشد سرمه جان در دیده

گه نماید دو جهان در نظرش همچو خسی

متزمن نظری داری و هرچ آید پیش

هم بر آن چفسد و حمله نبرد پیش و پسی

صالح او آمد و این هر دو جهان یک اشتر

ما همه نعره زنان زنگله همچون جرسی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا