غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۸۶۴

به شکرخنده اگر می‌ببرد دل ز کسی

می‌دهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی

گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش

گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی

گه بگوید که حذر کن شه شطرنج منم

بیدقی گر ببری من برم از تو فرسی

طوطیانند که خود را بکشند از غیرت

گر به سوی شکرش راه برد خرمگسی

پاره پاره کند آن طوطی مسکین خود را

گر یکی پاره شکر زو ببرد مرتبسی

در رخ دشمن من دوست بخندید چو برق

همچو ابر این دل من پر شد و بگریست بسی

در دل عارف تو هر دو جهان یاوه شود

کی درآید به دو چشمی که تو را دید خسی

جیب مریم ز دمش حامل معنی گردد

که منم کز نفسی سازم عیسی نفسی

مجمع روح تویی جان به تو خواهد آمد

تو چو بحری همه سیل‌اند و فرات و ارسی

ای که صالح تو و این هر دو جهان یک اشتر

ما همه نعره زنان زنگله همچون جرسی

نعره زنگله از جنبش اشتر باشد

که شتر نقل کند از کنسی تا کنسی

هر چراغی که بسوزد مطلب زو نوری

نور موسی طلبی رو به چنان مقتبسی

بس کن این گفت خیال است مشو وقف خیال

چونک هستت به حقیقت نظر و دسترسی

ای ضیاء الحق ذوالفضل حسام الدین تو

عارف طب دلی بی‌رگ و نبض و مجسی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا