غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۸۲۴

مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی

ز تو پرماه شود چرخ چو بر چرخ برآیی

کی بود چرخ و ثریا که بشاید قدمت را

و اگر نیز بشاید ز تو یابند سزایی

همه بی‌خدمت و رشوت رسد از لطف تو خلعت

نه عدم بود من و ما که بدادی من و مایی

ز من و ماست که جانی بگشاده‌ست دکانی

و اگر نه به چه بازو کشد او قوس خدایی

غلطی جان غلطی جان همه خود را بمرنجان

نه مسیحی که به افسون به دمی چشم گشایی

به سحرگاه و مشارق که شود تیره رخ مه

کی بود نیم چراغی که کند نورفزایی

چه کشیمش چه کشیمش تو بیا تا که کشیمش

که چراغ خلق است این بر آن شمع سمایی

مشکی را مشکی را مشکی پرهوسی را

چه کشانی چه کشانی به مطارات همایی

چو رخ روز ببیند ز بن گوش بمیرد

ز چه رفتی ز چه مردی تو چنین سست چرایی

زر و مال تو کجا شد پر و بال تو کجا شد

عم و خال تو کجا شد و تو ادبار کجایی

هله بازآ هله بازآ به سوی نعمت و ناز آ

که منت بازفرستم ز پس مرگ و جدایی

پر و بال تو بریدم غم و آه تو شنیدم

هله بازت بخریدم که نه درخورد جفایی

ز پس مرگ برون پر خبر رحمت من بر

که نگویند چو رفتی به عدم بازنیایی

کتب الله تعالی کرم الله توالی

فتدلی و تجلی بعث العشق دوایی

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

خمش و آب فرورو سمک بحر وفایی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا