غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۸۲۰

چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی

چو ز شهر تو برفتم به وداعیم ندیدی

تو اگر لطف گزینی و اگر بر سر کینی

همه آسایش جانی همه آرایش عیدی

سبب غیرت توست آنک نهانی و اگر نی

همه خورشید عیانی که ز هر ذره پدیدی

تو اگر گوشه بگیری تو جگرگوشه و میری

و اگر پرده دری تو همه را پرده دریدی

دل کفر از تو مشوش سر ایمان به میت خوش

همه را هوش ربودی همه را گوش کشیدی

همه گل‌ها گرو دی همه سرها گرو می

تو هم این را و هم آن را ز کف مرگ خریدی

چو وفا نبود در گل چو رهی نیست سوی کل

همه بر توست توکل که عمادی و عمیدی

اگر از چهره یوسف نفری کف ببریدند

تو دو صد یوسف جان را ز دل و عقل بریدی

ز پلیدی و ز خونی تو کنی صورت شخصی

که گریزد به دو فرسنگ وی از بوی پلیدی

کنیش طعمه خاکی که شود سبزه پاکی

برهد او ز نجاست چو در او روح دمیدی

هله ای دل به سما رو به چراگاه خدا رو

به چراگاه ستوران چو یکی چند چریدی

تو همه طمع بر آن نه که در او نیست امیدت

که ز نومیدی اول تو بدین سوی رسیدی

تو خمش کن که خداوند سخن بخش بگوید

که همو ساخت در قفل و همو کرد کلیدی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا