غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۸۱۲

ای دهان آلوده جانی از کجا می خورده‌ای

و آن طرف کاین باده بودت از کجا ره برده‌ای

با کدامین چشم تو از ظلمتی بگذشته‌ای

با کدامین پای راه بی‌رهی بسپرده‌ای

با کدامین دست بردی حادثات دهر را

از جمال دلربایی آینه بسترده‌ای

نی هزاران بار خون خویشتن را ریختی

نی هزاران بار تو در زندگی خود مرده‌ای

نی هزاران بار اندر کوره‌های امتحان

درگدازیدی چو مس و همچو مس بفسرده‌ای

نی تو بر دریای آتش بال و پر را سوختی

نی تو بر پشت فلک پاهای خود افشرده‌ای

چون از این ره هیچ گردی نیست بر نعلین تو

از ورای این همه تو چونک اهل پرده‌ای

چشم بگشا سوی ما آخر جوابی بازگو

کز درون بحر دانش صافیی نی درده‌ای

گفت جانم کز عنایت‌های مخدوم زمان

صدر شمس الدین تبریزی تو ره گم کرده‌ای

گر یکی غمزه رساند مر تو را ای سنگ دل

از ورای این نشان‌ها که به گفت آورده‌ای

بی علاج و حیله‌ها گر سنگ باشی در زمان

گوهری گردی از آن جنسی که تو نشمرده‌ای

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا