غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۷۰۸

تو هر روزی از آن پشته برآیی

کنی مر تشنه جانان را سقایی

تو هر صبحی جهان را نور بخشی

که جان جان خورشید سمایی

مباد آن روز کز تو بازماند

دو دیده‌ای چراغ و روشنایی

تو دریایی و می‌گویی جهان را

درآ در من بیاموز آشنایی

لب و لنج کفوری را دریدی

بدان دریای امواج عطایی

گشادی چشم و گوش خاکیان را

همه حیران که چون بر می‌گشایی

گلوی جان بسوزید از حلاوت

چنین شیرین چنین حلوا چرایی

اگر چون آسیا گردم شب و روز

ز تو باشد که آب آسیایی

وگر این آسیا جوید سکونت

ز چرخ تو نمی‌یابد رهایی

هر آن سنگی که در چرخش کشیدی

بیابد کان بیابد کیمیایی

به تو جنبد جهان جان جهانی

اگر چه او نداند که کجایی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا