غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۶۷۷

سلام علیک ای مقصود هستی

هم از آغاز روز امروز مستی

تویی می واجب آید باده خوردن

تویی بت واجب آید بت پرستی

به دوران تو منسوخ است شیشه

بگردان آن سبوهای دودستی

بیا بشنو حدیث پوست کنده

همه مغزم چو در مغزم نشستی

هلا ای یوسف خوبان به مصر آ

ز قعر چه به حبل الله رستی

بگیر ای چرخ پیر چنبری پشت

رسن را سخت کز چنبر بجستی

منم لولی و سرنا خوش نوازم

بده شکر نیم را چون شکستی

به دو بوسه مخا از خشم لب را

تو ده نان چون دکان‌ها را ببستی

بلی گو نی مگو ای صورت عشق

که سلطان بلی شاه الستی

بلی تو برآردمان به بالا

بلی ما فرود آرد به پستی

خمش کن عشق خود مجنون خویش است

نه لیلی گنجد و نی فاطمستی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا