غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۶۶۶

به تن این جا به باطن در چه کاری

شکاری می‌کنی یا تو شکاری

کز او در آینه ساعت به ساعت

همی‌تابد عجب نقش و نگاری

مثال باز سلطان است هر نقش

شکار است او و می‌جوید شکاری

چه ساکن می‌نماید صورت تو

درون پرده تو بس بی‌قراری

لباست بر لب جوی و تو غرقه

از این غرقه عجب سر چون برآری

حریفت حاضر است آن جا که هستی

ولیکن گر بگوید شرم داری

به هر شیوه که گردد شاخ رقصان

نباشد غایب از باد بهاری

مجه تو سو به سو ای شاخ از این باد

نمی‌دانی کز این با دست یاری

به صد دستان به کار توست این باد

تو را خود نیست خوی حق گزاری

از او یابی به آخر هر مرادی

همو مستی دهد هم هوشیاری

بپرس او کیست شمس الدین تبریز

بجز در عشق او تا سر نخاری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا