غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۶۳۵

امروز سماع است و مدام است و سقایی

گردان شده بر جمع قدح‌های عطایی

فرمان سقی الله رسیده‌ست بنوشید

ای تن همه جان شو نه که ز اخوان صفایی

ای دور چه دوری تو و ای روز چه روزی

وی گلشن اقبال چه بابرگ و نوایی

از خاک برویند در این دور خلایق

کاین نفخه صور است که کرده‌ست صدایی

از کوه شنو نعره صد ناقه صالح

وز چرخ شنو بانگ سرافیل صلایی

هین رخت فروگیر و بخوابان شتران را

آخر بگشا چشم که در دست رضایی

ای مرده بشو زنده و ای پیر جوان شو

وی منکر محشر هله تا ژاژ نخایی

خواهم سخنی گفت دهانم بمبندید

کامروز حلال است ورا رازگشایی

ور ز آنک ز غیرت ره این گفت ببندید

ره باز کنم سوی خیالات هوایی

ما نیز خیالات بدستیم و از این دم

هستی پذرفتیم ز دم‌های خدایی

صد هستی دیگر بجز این هست بگیری

کاین را تو فراموش کنی خواجه کجایی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا