غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۶۳۳

در خانه خود یافتم از شاه نشانی

انگشتری لعل و کمر خاصه کانی

دوش آمده بوده‌ست و مرا خواب ببرده

آن شاه دلارامم و آن محرم جانی

بشکسته دو صد کاسه و کوزه شه من دوش

از عربده مستانه بدان شیوه که دانی

گویی که گزیده‌ست ز مستی رخ من بر

کز شاه رخ من بر کاری است نهانی

امروز در این خانه همی‌بوی نگار است

زین بوی به هر گوشه نگاری است عیانی

خون در تن من باده صرف است از این بوی

هر موی ز من هندوی مست است شبانی

گوشی بنه و نعره مستانه شنو تو

از قامت چون چنگ من الحان اغانی

هم آتش و هم باده و خرگاه چو نقد است

پیران طریقت بپذیرند جوانی

در آینه شمس حق و دین شه تبریز

هم صورت کل شهره و هم بحر معانی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا