غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۶۰۸

افند کلیمیرا از زحمت ما چونی

ای جان صفا چونی وی کان وفا چونی

ای فخر خردمندان وی بی‌تو جهان زندان

وی عاشق بی‌دل را درمان و دوا چونی

مه گوش همی‌خارد صد سجده همی‌آرد

می‌گوید حسنت را کی خوب لقا چونی

باری من بیچاره گشتم ز خود آواره

زان روز که پرسیدی گفتی تو مرا چونی

ماییم و هوای تو دو چشم سقای تو

ای آب حیات ما زین آب و هوا چونی

تلخ است فراق تو دوری ز وثاق تو

ای آنک مبادا کس دور از تو جدا چونی

زد طال بقای تو هر ذره که خورشیدی

ای نیر اعظم تو زین طال بقا چونی

ای آینه مانده در دست دو سه زنگی

وی یوسف افتاده با اهل عما چونی

ای دلدل آن میدان چونی تو در این زندان

وی بلبل آن بستان با ناشنوا چونی

ای آدم خوکرده با جنت و با حورا

افتاده در این غربت با رنج و عنا چونی

ای آنک نمی‌گنجی در شش جهت عالم

با این همگی زفتی در زیر قبا چونی

مصباح و زجاجی تو پیش دو سه نابینا

از عربده کوران وز زخم عصا چونی

پیغام و سلام ما ای باد بگو با دل

با این همه بی‌برگی داوودنوا چونی

بس کردم من اما برگو تو تمامش را

کای تشنه پرخواره با جام خدا چونی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا