غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۵۷۳

در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی

و اندر تتق غیبی صد یوسف کنعانی

این صورت تن رفته و آن صورت جا مانده

ای صورت جان باقی وی صورت تن فانی

گر چاشنیی خواهی هر شب بنگر خود را

تن مرده و جان پران در روضه رضوانی

ای عشق که آن داری یا رب چه جهان داری

چندان صفتت کردم والله که دو چندانی

المؤمن حلوی و العاش علوی

با تو چه زبان گویم ای جان که نمی‌دانی

چندان بدوان لنگان کاین پای فروماند

وآنگه رسد از سلطان صد مرکب میدانی

می مرد یکی عاشق می‌گفت یکی او را

در حالت جان کندن چون است که خندانی

گفتا چو بپردازم من جمله دهان گردم

صدمرده همی‌خندم بی‌خنده دندانی

زیرا که یکی نیمم نی بود شکر گشتم

نیم دگرم دارد عزم شکرافشانی

هر کو نمرد خندان تو شمع مخوان او را

بو بیش دهد عنبر در وقت پریشانی

ای شهره نوای تو جان است سزای تو

تو مطرب جانانی چون در طمع نانی

کس کیسه میفشان گو کس خرقه میفکن گو

اومید کی ضایع شد از کیسه ربانی

از کیسه حق گردون صد نور و ضیا ریزد

دریا ز عطای حق دارد گهرافشانی

نان ریزه سفره‌ست این کز چرخ همی‌ریزد

بگذر ز فلک بررو گر درخور آن خوانی

گر خسته شود کفت کفی دگرت بخشد

ور خسته شود حلقت در حلقه سلطانی

برگو غزلی برگو پامزد خود از حق جو

بر سوخته زن آبی چون چشمه حیوانی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا