غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۴۱۵

تو دیده گشته و ما را بکرده نادیده

بدیده گریه ما را بدین بخندیده

بخند جان و جهان چون مقام خنده تو راست

بکن که هر چه کنی هست بس پسندیده

ز درد و حسرت تو جان لاله‌ها سیه است

گل از جمال رخ توست جامه بدریده

ز خلق عالم جان‌های پاک بگزیدند

و آنگهان ز میانشان تو بوده بگزیده

بدانک عشق نبات و درخت او خشک است

به گرد گرد درخت من است پیچیده

چو خشک گشت درختم بسی بلندی یافت

چو زرد گشت رخم شد چو زر بنازیده

خزینه‌های جواهر که این دلم را بود

قمارخانه درون جمله را ببازیده

هزار ساغر هستی شکسته این دل من

خمار نرگس مخمور تو نسازیده

ز خام و پخته تهی گشت جان من باری

مدد مدد تو چنین آتشی فروزیده

مرا چو نی بنوازید شمس تبریزی

بهانه بر نی و مطرب ز غم خروشیده

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا