غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۳۹۱

بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده

دروازه بلا را بر عشق باز کرده

بازار یوسفان را از حسن برشکسته

دکان شکران را یک یک فراز کرده

شمشیر درنهاده سرهای سروران را

و آن گاهشان ز معنی بس سرفراز کرده

خود کشته عاشقان را در خونشان نشسته

و آن گاه بر جنازه هر یک نماز کرده

آن حلقه‌های زلفت حلق که راست روزی

ای ما برون حلقه گردن دراز کرده

از بس که نوح عشقت چون نوح نوحه دارد

کشتی جان ما را دریای راز کرده

ای یک ختن شکسته ای صد ختن نموده

وز نیم غمزه ترکی سیصد طراز کرده

بخت ابد نهاده پای تو را به رخ بر

کت بنده کمینم وآنگه تو ناز کرده

ای خاک پای نازت سرهای نازنینان

وز بهر ناز تو حق شکل نیاز کرده

ای زرگر حقایق ای شمس حق تبریز

گاهم چو زر بریده گاهم چو گاز کرده

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا