غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۳۹

کرانی ندارد بیابان ما

قراری ندارد دل و جان ما

جهان در جهان نقش و صورت گرفت

کدامست از این نقش‌ها آن ما

چو در ره ببینی بریده سری

که غلطان رود سوی میدان ما

از او پرس از او پرس اسرار ما

کز او بشنوی سر پنهان ما

چه بودی که یک گوش پیدا شدی

حریف زبان‌های مرغان ما

چه بودی که یک مرغ پران شدی

برو طوق سر سلیمان ما

چه گویم چه دانم که این داستان

فزونست از حد و امکان ما

چگونه زنم دم که هر دم به دم

پریشانترست این پریشان ما

چه کبکان و بازان ستان می‌پرند

میان هوای کهستان ما

میان هوایی که هفتم هواست

که بر اوج آنست ایوان ما

از این داستان بگذر از من مپرس

که درهم شکستست دستان ما

صلاح الحق و دین نماید تو را

جمال شهنشاه و سلطان ما

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا