غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۳۳۴

ای طبل رحیل از طرف چرخ شنیده

وی رخت از این جای بدان جای کشیده

ای نرگس چشم و رخ چون لاله کجایی

از گور تو آن نرگس و آن لاله دمیده

اندر لحد بی‌در و بی‌بام مقیمی

ای بر در و بر بام به صد ناز دویده

کو شیوه ابروی تو کو غمزه چشمت

ای چشم بد مرگ بدان هر دو رسیده

ای دست تو بوسه گه لب‌های عزیزان

در دست فنا مانده تو با دست بریده

این‌ها همه سهل است اگر مرغ ضمیرت

بر چرخ پریده بود و دام دریده

صورت چه کم آید چه برد جان به سلامت

موزه چه کم آید چو بود پای رهیده

صد شکر کند جان چو رهد از تن و صورت

ای بی‌خبر از چاشنی جان جریده

کو لذت آب و گل و کو آب حیاتی

کو قبه گردونی و کو بام خمیده

یا رب چه طلسم است کز آن خلد نفوریم

ما در تک این دوزخ امشاج خزیده

محسود فلک بوده و مسجود ملایک

وز همت ناپاک ز ما دیو رمیده

باغ آی و ز باران سخن نرگس و گل چین

نرگس ندهد قطره ای از بام چکیده

بربند دهان از سخن و باده لب نوش

تا قصه کند چشم خمار از ره دیده

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا