غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۳۳۲

ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده

بگذاشته ما را تو و در خود نگریده

تو شرم نداری که تو را آینه ماییم

تو آینه ناقص کژشکل خریده

ای بی‌خبر از خویش که از عکس دل تو

بر عارض جان‌ها گل و گلزار دمیده

صد روح غلام تو تو هر دم چو کنیزک

آراسته خود را و به بازار دویده

بر چرخ ز شادی جمال تو عروسی است

ای همچو کمان جان تو در غصه خمیده

صد خرمن نعمت جهت پیشکش تو

وز بهر یکی دانه در این دام پریده

ای آنک شنیدی سخن عشق ببین عشق

کو حالت بشنیده و کو حالت دیده

در عشق همان کس که تو را دوش بیاراست

امشب تو به خلوتگه عشق آی جریده

چون صبر بود از شه شمس الحق تبریز

ای آب حیات ابد از شاه چشیده

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا